گلبرگی از دریا پارت 3
از زبان سونیک 💙
پس اسمش شدوعه ، اسمش رو دوست دارم 🥰
سونیک : میشه من رو ببری پیشه شدو ؟
روژ:باشه ولی اول باید لباست رو حوض کنی .
سونیک : باشه .
رفتم داخل یکی از اتاق ها و روژ لباسم رو بهم داد و من هم پوشیدم .
روژ : می تونم حالا بیام تو ؟
سونیک : البته .
روز اومد داخل و وقتی من رو دید چشماش برق می زد
سونیک : ....چیزی شده ؟
روژ : ...هیچی ،ولی تو خیلی خوشگل شدی
سونیک : ممنون .
روژ: دنبالم بیا تا تو رو ببرم پیشه شدو .
دنبالش تا دم دره یه اتاق اومدم .
روژ: برو داخل .
سونیک:باشه .
رفتم داخل و همه جا تاریک بود که صدای عجیب شنیدم که یه دفعه چراغ ها روشن شدن ، همه جا خیلی قشنگ بود ، پر از گل رز بود .
سونیک : سلام ؟ کسی اینجا نیست ؟
شدو : چرا اومدی اینجا ؟
سونیک : خب.....راستش می خوام راجب چند تا چیز ازت تشکر کنم .
شدو : خب؟
سونیک : خب.....همین دیگه و می خوام بدونم که تو کی هستی .
از زبان شدو 🖤
رفتم جلو تر تا بتونم صورتش رو ببینم ، یه خارپشت آبی که چشماش یه چیزی زمرد بود .
شدو :.....خب ؟
سونیک : ممنون که من رو از دست اون نجات دادی .
شدو : خواهش میکنم ولی دیگه وقتشه برگردی خونه ات .
سونیک : سبر کن چی ؟
شدو : تو بالاخره باید برگردی خونه وگرنه خانواده آت نگران می شن .
سونیک : ولی من نمیخوام که برگردم وگرنه خانوادم دوباره مجبورم می کنم که با اسکوروج ازدواج کنم.
شدو : ؟؟؟؟
سونیک : لطفاً بزار اینجا بمونم 🥺
شدو : باشه اما تو دست و پا نباش .
سونیک : وایی ممنون آقای شدو 😁
شدو : لطفاً من رو همون شدو صدا کن .
اون می خواست بره که من ازش پرسیدم : راستی اسم تو چیه ؟
سونیک : اسم من سونیک .
شدو : خوشبختم .
سونیک : همچنین .
و رفت .
ادامه دارد......
پس اسمش شدوعه ، اسمش رو دوست دارم 🥰
سونیک : میشه من رو ببری پیشه شدو ؟
روژ:باشه ولی اول باید لباست رو حوض کنی .
سونیک : باشه .
رفتم داخل یکی از اتاق ها و روژ لباسم رو بهم داد و من هم پوشیدم .
روژ : می تونم حالا بیام تو ؟
سونیک : البته .
روز اومد داخل و وقتی من رو دید چشماش برق می زد
سونیک : ....چیزی شده ؟
روژ : ...هیچی ،ولی تو خیلی خوشگل شدی
سونیک : ممنون .
روژ: دنبالم بیا تا تو رو ببرم پیشه شدو .
دنبالش تا دم دره یه اتاق اومدم .
روژ: برو داخل .
سونیک:باشه .
رفتم داخل و همه جا تاریک بود که صدای عجیب شنیدم که یه دفعه چراغ ها روشن شدن ، همه جا خیلی قشنگ بود ، پر از گل رز بود .
سونیک : سلام ؟ کسی اینجا نیست ؟
شدو : چرا اومدی اینجا ؟
سونیک : خب.....راستش می خوام راجب چند تا چیز ازت تشکر کنم .
شدو : خب؟
سونیک : خب.....همین دیگه و می خوام بدونم که تو کی هستی .
از زبان شدو 🖤
رفتم جلو تر تا بتونم صورتش رو ببینم ، یه خارپشت آبی که چشماش یه چیزی زمرد بود .
شدو :.....خب ؟
سونیک : ممنون که من رو از دست اون نجات دادی .
شدو : خواهش میکنم ولی دیگه وقتشه برگردی خونه ات .
سونیک : سبر کن چی ؟
شدو : تو بالاخره باید برگردی خونه وگرنه خانواده آت نگران می شن .
سونیک : ولی من نمیخوام که برگردم وگرنه خانوادم دوباره مجبورم می کنم که با اسکوروج ازدواج کنم.
شدو : ؟؟؟؟
سونیک : لطفاً بزار اینجا بمونم 🥺
شدو : باشه اما تو دست و پا نباش .
سونیک : وایی ممنون آقای شدو 😁
شدو : لطفاً من رو همون شدو صدا کن .
اون می خواست بره که من ازش پرسیدم : راستی اسم تو چیه ؟
سونیک : اسم من سونیک .
شدو : خوشبختم .
سونیک : همچنین .
و رفت .
ادامه دارد......
- ۳.۹k
- ۱۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط